ادبیات و فرهنگ
تقدیم به همسرم
این دل دیوانه دایم بی قرار تنگ زرد
خواهد از من تا که باشم در کنار تنگ زرد
از بهاران به بود پاییز و تابستان او
پس بدان تا خود چه می باشد بهار تنگ زرد
طبیعت طلحه فوق العاده است . درست مثل مردمانش . عصر تنگ غروب به تنگ زرد رفتیم . اشکفتی در غرب روستا . درّه ای با درختان و آب و آبشار . تنگ زردی که امسال کم آب تر شده اما هرگز بی مهر نشده . از دامنه های کوه بالا رفتیم . از سنگ ها گذشتیم . جوی آبی از میان دو کوه می گذشت . گاهی از زیر سنگ ها و ماسه ها و برگ ها ، پنهانی راه طی می کرد و گاه آشکارا بر سنگ های تن کوهستان می لغزید . به نزدیکی دهانه ی تنگ که می رسید ، از صخره ای بلند سرازیر می شد و آبشار می شد و آن سوی تر ، در پای صخره فرود می آمد در گورابی همیشه زلال که هر چه آب در آن می ریخت ، به وسعتش نمی افزود چرا که ماسه ها مدام آب را می مکیدند . جایی بود برای خستگی در کردن تا پای برهنه در آن بایستی و یادت برود چقدر راه آمده ای . از لابلای سبزه ها و درخت ها عبور کردیم تا تخته سنگی مسلط میان تنگ زرد . سنگی مرتفع با سطحی صاف . اولین بار بود که با همسرم می آمدیم . فراز سنگ نشستیم با قهوه و میوه و گپ . لذت و زیبایی امروز طبیعت نگذاشت که روز جمعه هم در خانه بمانیم . اگر چه هر لحظه گرما زیادتر می شد ولی می رفتیم . هندوانه ولیمو شیرین باغ های بین راه ، خستگی هایمان را می شست . رفتیم تا باغ غلامحسین محسنی زیر درخت نارنگی ، کنار جوی آبی که علف های اطرافش پونه بود . بر فرشی سبز و خوش و در باغی پر از پرتقال ، نارنگی و خارک . ناهار هم از روستا برایمان آوردند . هوا بسیار مطبوع و دلپذیر بود . همه چیز زیبا بود . همه چیز زیباست وقتی پایت را به خنکای آب جوی بسپاری و کوه و درخت را تماشا کنی .